روضه و گریز معصوم دوم

روضه و گریز معصوم دوم


      حضرت زهرا (س) وارد مسجد شد . دید شمشیر روی سر امیرالمومنین گرفته اند و
      میخواهند به زور بیعت بگیرند . فرمود : علی (ع) را رها کنید وگر نه پیراهن
      پیغمبر را به سر می افکنم  و در درگاه خدا ناله میزنم و نفرینتان میکنم .
      سلمان میگوید : به خدا سوگند دیدم ستونهای مسجد رسول خدا از زمین جدا شد که
      اگر کسی میخواست میتوانست از زیر آن عبور کند . عرض میکنم بی بی جان!یک شمشیر
      برهنه دیدی روی سر امیر المومنین (ع) این طور بی تاب شدی پس چه میکردی اگر
      میدیدی آن لحظه  ای را که شمشیر ابن ملجم بالا رفت و به شدت بر فرق
      امیرالمومنین فرود آمد . همان لحظه که ندایی از آسامان برخواست  :"انهدمت
      والله ارکان الهدی و انطسمت اعلام التقی و انفصمت العروه الوثقی قتل ابن عم
      المصطفی قتل وصی المجتبی قتل علی المرتضی قتله اشقی الاشقیاء"

      تا بانگ قد قتل را زهرائیان شنیدند
      پای برهنه سوی محراب خون دویدند
      آه حسن چو آتش از دل زبانه میزد
      بر جسم خواهر او غم تازیانه میزد
      خون جای اشک میریخت از دیده ی حسینش
      آن سان که پر فضا شد ز آوای شور و شینش
      دیدند فرق بابا بشکسته تا به ابرو
      آمد به یاد آنان مام شکسته پهلو


******************************************
      


     امیرالمومنین (ع) قصد مسجد کرده بود .حالت عجیبی داشت . صحبت های عجیبی میکرد .
    ام کلثوم نگران و مضطرب شده بود .حرف دلش این بود :ای کاش امروز پدرم به مسجد نرود !حس میکنم اتفاقی میخواهد
      بیفتد ...موقعی که میخواست ات از در خانه بیرون برود قلاب در به کمربند علی
      (ع) گیر کرد . گویا در خانه هم میگوید :علی جان !امروز به مسجد نرو !مرغابی
      ها دور حضرت را گرفته بودند . گویا آنها هم میگفتند :علی جان !امروز به مسجد
      نرو !مولا جان فقط امروز را به خانه بمان و نماز بخوان !.. . همین طوری
      نمیگویم چون میدانم یک دفعه هم عده ای گریبان علی (ع) را محکم گرفته بودند و
      از خانه بیرون کشیدند در حالی که پیراهنش را جلوی گردنش جمع کرده بودند او را
      کشان کشان به سوی مسجد بردند.آنجا هم حضرت زهرا (س) مانع شد . دست به کمربند
      امیرالمومنین (ع) انداخت . علی را رها کنید . نمیگذارم علی را ببرید . .. اما
      یک وقت دیدند تازیانه ی قنفذ بالا رفت و بر دستان حضرت فرود آمد . "فماتت حین
      ماتت و ان فی عضد ها مثل الدملج من ضربته "وقتی که فاطمه (س) در اثر آن ضربت
      بعد از مدتی از دنیا رفت ،آثار شدید تازیانه مثل بازوبند و دستبند در بازوی
      زهرا (س) نمایان بود.

      پشت در گردیده گل از غنچه پرپر جد
      با لگد شش ماهه طفلی گشته از مادر جدا
      در میان کوچه زهرا دامن حیدر گرفت
      گفت نگذارم شود روح من از پیکر جدا
      داد فرمان بر مغیره ثانی از بغض علی
      دست زهرا رابکن از دامن حیدر جدا
      پیش چشم چهار ساله دختری آن بی حیا
      کرد کاری که شد دلداده از دلبر جدا
      از حسن پرسید مولا ای پسر برگو چرا
      گوشواره شد زگوش دخت پیغمبر جدا

      ژولیده

******************************************

      امیرالمونین (ع) زخمی و مجروح در بستر افتاده است .
      رنگ  صورتش به قدری زرد شده که دیگر با رنگ زرد دستمالی که به سر بسته است قابل
      تشخیص نیست . بچه های امیرالمومنین با چشمانی اشکبار دورش نشسته اند و به
      آخرین سفارش ها و وصیتهای پدرشان گوش میدهند . حضرت عباس (ع) دو زانو نشسته
      ،هی این فرق شکافته ی بابا را نگاه میکند و اشک میریزد . این صحنه را به ذهن
      بسپار کمی بیا جلوتر ...یکوقتی دیدند حضرت عباس سوار بر اسب ،تیر در چشم
      ،دستان بریده ،خم شده است و میخواهد تیر را با کمک زانوانش از چشم بیرون
      بیاورد . نامردی از نسل ابن ملجم ها ،با شدت عمود آهنین را بر فرق حضرت عباس
      (ع) فرود آورد و فرق او را مانند فرق پدرش شکافت . او هم دیگر شبیه پدرش
      امیرالمومنین شده است  . اما اینجا بجای ندای آسمانی "قتل علی ال مرتضی قتله
      اشق الاشقیا"یک وقت شنیدند صدای ناله ی جانسوزی طنین انداز شد :"الان انکسر
      ظهری و قلت حیلتی "کمرم شکست و تدبیرم اندک شد .

      بر زمین افتاده دیدم پیکرت را غرق خون
      مشک خالی و دو دست و پرچمی بشکسته بود
      پشت من از داغ جان سوزت برادر جان شکست
      چون که رکن نهضتم بر همتت وابسته بود
      هر چه کوشیدم که در بر گیرمت ممکن نشد
      بسکه دشمن جمله اعضایت زهم بگسسته بود
      خواستم شاید ببندم چشم هایت را اخا
      لیک پیش از من عدو با تیر چشمت بسته بود

      حسان


******************************************

     شب شهادت امیرالمومنین (ع) است . امشب همه گریان و نالان و ناراحتند اما یک نفر هست که
      خیلی ذوق میزند و میگوید :بابا،بابا...چون تا حالا صورت بابایش را ندیده است
      . امشب دیگر محسن میتواند جمال زیبای بابا یش را ببیند لذا تنها کسی که از
      این جهت خوشحال است ،محسن بن علی (ع) است : باباجان بلاخره آمدی ؟!خیلی دلم
      میخواست چهره شما را ببینم . بابا مادرم خیلی برایم از شما حرف زده .خیلی
      برای بی کسی و غربت شما گریه کرده . بابا!بگذار ببینم چرا سرت اینقدر خون
      آلود شده ؟کی فرقت را شکافته ؟نکند کار همان کسانی باشد که مادرم را شهید
      کردند؟نکند کار همان کسانی باشد که مرا از دیدن پدر محروم کردند ؟

      آنان که در سقیفه دل از خدا بریدند
      بار دگر جنایت در کوفه آفریدند
      آنروز مرتضی را در خانه اش نشاندند
      امشب برای قتلش تیغ ستم کشیدند
      آن روز دست او را با ریسمان بستند
      امشب به آرزوی مرگ علی رسیدند   
      آن روز همسرش را پهلو زکین شکستند
      امشب به سجده فرقش نامردها دریدند
      آن روز غنچه اش را از گل جدا نمودند
      امشب برای زینب یک باغ لاله چیدند
      آن روز طعم سیلی به مجتبی چشاندند
      امشب برایش از غم رخت عزا بریدند

      
******************************************
    
 
     مردم  دیگر به من "زین اب" نگویید . به من زینت پدر نگویید چون امشب دیگر زینب (زین
      بی اب) شده است.بی بابا و بی مولا و یتیم شده ...امشب زینب با چشمان گریان
      حالی آشفته و نزار به سر زنان پدر پدر میکند و میگوید :باباجان زینب با وجود
      تو زینت بود حالا که رفتی زینتت را هم با خودت ببر !...این بود زبان حال بیبی
      زینب اما از آن طرف زبان حال امیرالمومنین خطاب به فرزندانش اینچنین است:

      به پیش من صدف دیده پر گهرنکنید
      یتیم آمده اینجا پدر پدر نکنید
      توان دیدن اشک یتیم در من نیست
      نثار جان علی این همه شرر نکنید
      از آن خرابه که شبها گذرگه من بود
      بدون سفره وخرما ونان گذر نکنید
      به پیرمرد جذامی سلام من ببرید
      ولی زمرگ من او را شما خبر نکنید
      اگر چه قاتل من کرده سخت بی مهری
      به چشم خشم به مهمان من نظر نکنید
    


******************************************

       قصه ی تشییع جنازه ی پنج تن آل عباخیلی عجیب و غریبانه است . همه ی مردم
      معمولا وقتی از دنیا میروند خیلی با عزت و احترام تشییع میشوند .دوستان و
      آشنایان هم جمع میشوند و به بازماندگان تسلیت میگویند ...پنج تن آل عبا
      سروران همه ی عالمند اما ببینید چطور تشییع شده اند . جنازه مطهر رسول خدا
      (ص) سه روز بر روی زمین ماند .عده ای از مردم بی اعتنا از مساله در سقیفه جمع
      شده بودند و بر سر تصاحب قدرت با یکدیگر میجنگیدند این از وضع تشییع رسول خدا
      حضرت زهرا(س) هم فرمود : علی جان مرا شب غسل بده و شب کفن کن . نمی خواهم
      آنهایی که در حق من ظلم کرده اند در تشییع جنازه ام شرکت کنند . امیرالمومنین
      بدن فاطمه اش را در نهایت غربت و مظلومیت تشییع کرد . مثل این ایام هم چند
      نفر از خواص جنازه امیرالمومنین را مثل حضرت زهرا مخفیانه و غریبانه دفن
      کردند و تا صد سال بعد که حضرت امام صادق (ع) مرقد آن حضرت را معرفی کرد مردم
      آن حرم شریف را نمیدانستند . شاید بپرسید چرا دیگر بدن امیرالمومنین را
      مخفیانه و شبانه دفن کردند ؟ من میگویم : به همان دلیل که این خاندان جنازه ی
      امام حسن (ع) را روز برداشتند که ای کاش او را هم شبانه دفن میکردندچون این
      نامردمان روزگار بجای احترام و تکریم و تشییع ، جسارت و بی احترامی کردند و
      به جای گلباران تابوت را تیر باران کردند اما من بمیرم برای آن امامی که کارش
      به تابوت و کفن و دفن نرسید . لگد کوب سم اسبان شد و سه روز زیر آفتاب سوزان
      عراق باقی ماند .
 
      این بنده ی خدا و عاشق بی چون حسین توست
      قلبش دریده و غرق دریای خون حسین توست
      سردار سر به نیزه و راسش به دیر تنور
      زخم های قلب او شده از تن برون حسین توست

      بابایی آملی


      



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







موضوعات مرتبط: امام علی(ع)

برچسب‌ها: روضه و گریز معصوم دوم
[ 25 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]